همه رقمه

الهی دل تمنای تو دارد سرم بر سینه سودای تودارد

همه رقمه

الهی دل تمنای تو دارد سرم بر سینه سودای تودارد

.:::.offline.:::.

شبی مست رفتم اندر ویرانه ای ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای نرم نرمک پیش رفتم در کنار 

 

 پنجره تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای پیرمردی کور و فلج درگوشه ای مادری مات و پریشان 

 

 همچنان پروانه ای پسرک از سوز سرما میزند دندان به هم دختری مشغول عیش و نوش  

 

بابیگانه ای پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای تا که بینم دختری عفت فروشد 

 

 بهر نان خانه ای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد