یادته میگفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد نیستی ببینی شقایق هم مرد دیگه با چی
کسی رو دل خوش کرد یادته گفتی عاشقی یعنی دچار فکر کنم شدم دچار تو خودت گفتی چه
تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه یادته میگفتی گاه گاهی قفسی میسازم میفروشم به شما
تا با اواز شقایق که در آن زندانیست تازه شود دل تنهاییتان دیگه اون شقایق که اسیر قفس
صاحب یه نفس نیست که تازگی بده به این دل تنهایی من پس کجاست اون شقایقت من وبا
خودت ببر به قایقت.....